جدول جو
جدول جو

معنی گم بودگی - جستجوی لغت در جدول جو

گم بودگی(گُ دَ / دِ)
هراسان شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گم بودگی
حالت گم بوده، حیرانی سرگردانی: و از پس ایشان تاریکیها و شبهتهاء ایشان نتوانند که از گم بودگی خود بیرون آیند چون کسی که پیش و پس اوسدی باشد، هراسان بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ دَ / دِ)
گم شده. از دست داده شده:
که بیژن بجایست خرسند باش
بر امید گم بوده فرزند باش.
فردوسی.
همه درددل پیش دستان بخواند
غم پور گم بوده با او براند.
فردوسی.
، سرگردان. متحیر:
مرا در دین نپندارد کسی حیران و گم بوده
جز آن حیران که حیرانی دگر کرده ست حیرانش.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 234).
، طی شده. سپری شده. بسختی گذشته چنانکه در شمار نیاید:
گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد
عمر گم بودۀ شروان به خراسان یابم.
خاقانی.
- گم بوده بخت، بدبخت. تیره روز:
ببخشود و بخشایش آورد سخت
ز درد و غم دخت گم بوده بخت.
فردوسی.
دل طوس بخشایش آورد سخت
بر آن نام بردار گم بوده بخت.
فردوسی.
- گم بوده نام، غیر معروف. گمنام:
چنین گفت جاماسب گم بوده نام
که هرگز به گیتی مبیناد کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گم بوده
تصویر گم بوده
گمشده، از دست داده شده
فرهنگ لغت هوشیار